معنی صله رحم

لغت نامه دهخدا

صله ٔ رحم

صله ٔ رحم. [ص ِ ل َ / ل ِ ی ِ رَ ح ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) محبت و سلوک داشتن با خویش و اقرباء. (آنندراج) (غیاث اللغات). بَل ّ. بِلان. (منتهی الارب). شریک گردانیدن خویشان و پیوستگان را با خود در خیرات دنیوی. (نفائس الفنون، حکمت مدنی). با خویشان پیوستگی کردن.


صله ٔ ارحام

صله ٔ ارحام. [ص ِ ل َ / ل ِ ی ِ اَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رجوع به صله و صله ٔ رحم شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

صله رحم

محبت و سلوک داشتن با خویش و اقرباء شریک گردانیدن خویشان و پیوستگان را با خود در خیرات دنیوی


صله

پاداش پا رنج چلپله نودارانی نوداران نوارهان نورهان نواخت ‎ (مصدر) عطا دادن، (اسم) بخشش انعام، (اسم) عطیه جایزه، (نحو) حروف زاید که معنی فعل بان تمام شود مانند: از با به باز بر تا در را جمع: صلات. یا صلت رحم. حمیت نمودن با خویشان و اقربا صله رحم.


صله ارحام

صله رحم: خویشنواخت مهر ورزیدن و نواخت خویشان

حل جدول

صله رحم

نیکی به خویشان


صله

جایزه و پاداش

جایزه، پاداش

فرهنگ فارسی آزاد

صله رحم

صِلَه رَحِم، نیکی کردن و احسان به خویشاوندان و اقوام

صِلَه رَحِم، بذیل کلمه رَحِم مراجعه شود،


صله

صِلَه (تحریر عربی صله)، عَطیّه- احسان- جائزه (جمع:صِلات)،

فرهنگ معین

صله

(ص لِ) [ع. صله] نک. صلت.

فرهنگ عمید

صله

با دادن مالی به کسی احسان کردن،
(اسم) عطیه، احسان،
(اسم) جایزه،
(اسم) [قدیمی] مالی که پادشاهان در مقابل سرودن شعر به شعرا می‌بخشیدند،
* صلهٴ رحم:
دید‌وبازدید و احوال‌پرسی از خویشاوندان،
نیکی و احسان به خویشان و نزدیکان،
اتحاد و پیوستگی خویشاوندان،

فارسی به عربی

رحم

رحم، رحمه، شفقه، مصفوفه

عربی به فارسی

رحم

زهدان , بچه دان , رحم , ابسته , شکم , بطن , پروردن

معادل ابجد

صله رحم

373

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری